_بوی خوب غذا
_لپ تاپ روی کانتر آشپزخونه
_موزیک مورد علاقه
_زندگی ای که میدونی میخای چیکارش کنی
_ بچه ایکه پشتت خوابیده
_اون یکی بچت که مهدکودکه
ببین با همین چند تا چیزی که اون بالا گفتم ، حس میکنم توی بهشت هستم، بدجوری از خودم راضیم. از اول مهرماه که دختری مرتب میره مهدکودک اصلا دریچه ی جدیدی از بزرگسالی برم باز شده، و حس میکنم کیفیت زندگیم چندتا لول بالا رفته، بعد ازون تابستون سختی که پشت سرگذاشتم حالا مستحق این آرامش و نظم هستم :-) زنده باد نظم! راستی خوشحالم که از زندگی چیز زیادی نمیخام، واقعا با همین چیزای ساده شاد میشم و لبخند رضایت روی صورتم میاد. راستی یه کار جدیدی که این روزا فرصتش رو پیدا میکنم، سریال دیدنه، normal people رو دیدم و تاثیرگذار بود. نمیخام و نمیتونم نقد سریال راه بندازم فقط بابت یادآوری گفتم. نوشتن بهم حس خوبی میده مخصوصا تپ تپ تپ صدای کلیدای کیبورد و اینکه جای حروف رو تقریبا حفظ هستم حس خوبی میده، شاید بخوام این شیرینی رو بیشتر برای خودم تکرار کنم. فعلا برم به داد برنج برسم ، آبکش!